محل تبلیغات شما
. . . دیشب شب تولدم بود ، متاسفانه تو نبودی . شوهر عاطی زنگ زد گفت لباسای قشنگ بپوشین میخوایم بریم بیرون. میخواست بدون اینکه بگه چه خبره لباسمون مرتب باشه. منو مامان خبر نداشتیم .اماده شدم عاطی گفت بدو تو ماشین بشین تا ما بیایم بعد عاطی اومد تو ماشین گفت مامانم داره لباس میپوشه تا بیاد خلاصه منتظر شدیم تا مامانم بیاد . بارون میومد هوا خیلی ابر سنگینی داشت. رفتیم تا بیرون شهر یهو برگشتیم منم از چیزی خبر نداشتم فقط میدیدم زنگ به گوشی عاطی میخوره و یواشکی

عاشقِ آرام و رازِ پر آشوب

تولدم ۲/۱۱/.. اردیبهشت

حست به من چیه...؟!

عاطی ,تو ,مامانم ,بیرون ,بیاد ,زنگ ,تو ماشین ,بارون میومد ,بیاد بارون ,مامانم بیاد ,تا مامانم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

الیاس آباد درسی ای اف تی، EFT، تپینگ، انور سروش نیا